سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























..:: Welcome ::..

 صدایی از آوار بلا ،  از غروب و از طلوع ،  

 پیکر کاغذی که برویش چکه کنان روانه می شد ...!

می خواند ستاره ،  بی کس و پر غم ،  تشنه از فردا ، بی قرار، انتظار ........

اندکی  می گذرد ؛  نفس آرام می گیرد  از شب بی ستاره خوندن ، از نگاهه بی پناهه موندن ..

و

حال زمان حضور خستگی هاست !  تنها ،  شروع ظلمت ،  فریاد نفسها...!

از سر خط :

آواره از غم ،  تجسم ،   نهایت ،  صدای بی صدای  گریه ای در خلوت شب ..

سجده ی سنگی بر عشق !  بوسه بر خاک ،

و

بوسه بر شعری که شکستن است ...

نگاهی به نگاه ،  عمر ،   گذشته ،  خیالی به خیال ...!

و

اینک سکوت و درد ،  آغاز فریب !   تکیه بر بغض صدای مردکی غریب ...!

و

پایان رؤیایی منجمد :     " اشک چشمی که روی خاکستر حسرت می بارد "

تکرار از سر خط :

مرغکی در بستر غم ،  همسفرتر از نفس ..

آمد !!

و اکنون مرگ آخرین سکوت ...!!


نوشته شده در پنج شنبه 86/9/1ساعت 9:30 صبح به قلم MeysaM دیدگاه شما ( ) |


Design By : MeysaM